کد مطلب:316714 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

یا ابوالفضل! به فریادم برس
آقای قنبر علی صرامی، ساكن فروشان (سده) در نامه ای به آقای سید محسن احمدی سدهی چنین می نویسد: یك روز جمعه تعدادی كارگر را به كارخانه ی چرمسازی كه متعلق به پدرم بود می بردم. روز گذشته پسر دوم من كه دو سال دارد همراه من بود؛ اما در آن روز او را با خود به كارخانه نبرده بودم. به خانواده ام نیز گفته بودم كه اگر به منزل نیامدم منتظر من نباشید. تمام كارگرها را به كارخانه رساندم و برگشتم. در راه برگشت به آینه ی ماشین نگاه می كردم تا ماشین هایی كه در دید من بودند زحمتی برای من نداشته باشند یك لحظه دیدم كه از جاده خارج شدم و در گودالی كه پر از آب بود سقوط كردم بعد از سقوط به این فكر افتادم كه چه باید كرد؟! بعد از چند دقیقه یادم آمد كه كمی شنا بلدم تا خودم را نجات دهم. هر چه به در ماشین فشار آوردم، در باز نشد، سپس با مشت و لگد به درب كوبیدم؛ اما فشار آب به حدی بود كه نمی توانستم در ماشین را باز كنم. در آن ایام، هوا



[ صفحه 121]



خیلی سرد بود، شیشه های ماشین را بالا برده بودم و هرچه تلاش كردم كه شیشه ها را پایین بیاورم نتوانستم، در این هنگام كم كم آب از روزنه ها وارد ماشین شدند و اتاق پر از آب شد، دیگر امیدی نداشتم و هر لحظه مرگ را پیش روی خود می دیدم. از پشت صندلی بلند شدم و نشستم و شهادتین و آیه ی «انا لله و انا الیه راجعون» را خواندم. یادم آمد كه موقع حركت از منزل به خانواده ام گفته بودم كه منتظر من نباشید، از جهتی هم خوشحال بودم كه پدر و فرزندم همراه من نیستند تا مثل من گرفتار بشوند. منتظر مرگ بودم كه ناگاه نیرویی مرا از جا بلند كرد و در حالی كه با همه ی توان فریاد می زدم: «یا ابوالفضل العباس به فریاد برس» دستم را به در اتومبیل زدم و بدون آن كه فشاری بیاورم، در باز شد و از اتومبیل خارج شدم و تا دیواره كانال پیش رفتم و توانستم از آب بالا بیایم و از آن جا خودم را به كانال رساندم و بالا آمدم و به وسیله توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نجات پیدا كردم. [1] .


[1] چهره درخشان قمر بني هاشم عليه السلام، ج 2، ص 372.